چهارشنبه سوری سال 1390
سلام عزیز دلم.خوبی مامانی؟
دیشب شب خیلی خوبی بود.درواقع دیشب آخرین چهارشنبه سال 1390 یا بعبارتی همون چهارشنبه سوری بود.دم دم غروب با بابایی رفتیم بیرون 1دوری بزنیم دیدیم خیابونا خیلی خلوته این بود که برگشتیم و تصمیم گرفتیم توی کوچه خودمون آتیش روشن کنیم تا کم کم همسایه ها جمع بشن.اما دریغ از حضور همسایه های بی ذوق..خلاصه 5،6 نفری (از کل کوچه به اون عظمت) جمع شدن و من بابایی هم که به کار شریف چوب و تخته و مبل کهنه جمع کنی مشغول بودیم تا آتیشو روشن نگه داریم.یه سر هم به کوچه بغلی زدم که کلی توش بزن و برقص بود و خیلی خوش گذشت.آخر شب هم که با تذکر مامورا روبرو شدیم با تعدادی از جوونای هم سن و سال رفتیم تو پارکینگ یه ساختمون و اونجا کمی پایکوبی کردیم و برگشتیم.شب خوبی بود.چندتا از عکسارم برات میذارم.
راستی احتمالا فردا داریم میریم برای عروسی خاله نرگس جون و از اون ور هم تا پایان تعطیلات مسافرت هستیم.احتمالا دیگه به نت دسترسی ندارم تا برات آپ کنم اما بعد از تعطیلات میام و همه چیز رو برات مینویسم.
دوستت دارم گلم.مراقب خودت باش.
عکس ها در ادامه مطلب...
این آتیشیه که با بابایی درست کردیم.اونم خانم همسایه است که داره از روی آتیش میپره!اون یکی هم مادر جونه
اینم مامان کنار آتیش البته اصلا واضح نیست!
اینم حنای نازمون که به زودی طعم آزادی رو میچشه